سكوت
سراپایم سکوت است
ولی در پشت این سکوت هزاران حرف ناگفتنی است
حرف ها می میرند
در پشت این لبهای غمگین و خسته
حرف ها می میرند
و واژه ها گم می شوند
میان این غم سرد تنهایی
سکوت ، سکوت
آه این سکوت با این قطره ی تنها چه ها که نمی کند
کاش بدانند که سکوت
تنها در لبانمند
اما دستانم از حرف لبریزند
حرفهای ناگفته
کاش بدانند که این دستان
هیچ گاه سکوت نمی کنند
هیچ گاه این دستان واژه ها را در میان سکوتشان گم نمی کنند
کاش بدانند
دستان من خلق می کنند
حرف هایی ناگفتنی را
واژه هایی عجیب و زیبا را
و سکوت را . . .
بله دستان من سکوت را خلق می کنند
سکوتی که پر از حرف های پنهان و گنگ است
حرف هایی که درد دلند
درد تنهایی اند
درد سکوتند . . .
دوشنبه 17 شهریور 1387 - 2:18:21 AM