خودت فكر ...
يقين درم اثر امشو به هاي هاي مو نيست
كه يار مسته و گوشش به گريه هاي مو نيست
خدا خدا چه ثمر اي مؤذنا كه مشو
خدا خداي شمايه خدا خدايه مو نيست
نمود خونمو پاملال و خونبهامو نداد
زدم چو بر دمنش دست گفت پاي مو نيست
بريز خونمه با دست نازنينه خودت
چرا كه بهتر(بيتر) از اين(اي) هيچي خونبهاي مو نيست
بهار اگر شو صد بار بميرم از غم دوست
به جرم عشق و محبت هنوز جزاي مو نيست
وقتي گريبان عدم بادست خلقت ميدريد
وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل ميآفريد
وقتيزمين ناز تو را در آسمانها ميكشيد
وقتي اَتش طعم تو را با اشك هايم ميكشيد
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي
چيزي نميدانم از اين ديوانگي وعاقلي
يك آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يك لحظه بود
آن دم كه چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود
وقتي كه من عاشق شدم شيطان به نامت سجده كرد
آدم زمينيتر شد و عالم به آدم سجده كرد
من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلي
چيزي نميدانم از اين ديوانگي و عاقلي
شنبه 15 شهریور 1387 - 10:48:32 PM