جانا هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
صاحب خدايي كاين وجود آورد بيرون از عدم
خورشيد بر سرو روان هرگز نديدم در جهان
وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلم
چندان كه مي بينم جفا اميد مي دارم وفا
چشمات مي گويد لا ابروت مي گويد نعم
آخر نگاهي باز كن وانگه عتاب آغاز كن
چندان كه خواهي ناز كن چون پادشاهان بر خدم
چون دل ببردي دين مبر هوش از من مسكين مبر
با مهربانان كين مورز لا تقت و بوسيدن حرم
او رفت و جانم مي رود تن جامه بر خود مي درد
مي زد به شمشير جفا مي رفت و مي گفت از غفا
سعدي بناليدي زما مردان ننالند از الم
18758 بازدید
30 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
49 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian