×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

اجتماعي

× روانشناسي ، مقاله هاي اجتماعي
×

آدرس وبلاگ من

kalmorzi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/kalmorzi

دختر تنهاي شب

 
دل بدجوری سنگین شده و پاهام شل می زنه.......باز هم تکرار و همان گونه که نفس نفس می زنم...نمی توانم بغضم رو در گلو خفه می کنم....گم شده ام........می ترسم آری می ترسم از این تنهایی ام...تنهایی ام که سال هاست موهایم را بر باد می دهم...دم می گیرم و هنوز دلم برای لحظه های محرمت پر پر می زند...................... چندین که به شکوه در میاییم از غربت از سرمای پیرامون خویش زیرا که همیشه  میبندیم دریچه ی کلبه مان را روحمان را........یاد گرفته ایم تنها شکوه کنیم اشک می ریزیم برای مشکلاتمان....... بیچارگی هایمان...درماندگی هایمان........کی شد برای دلتنگی هایمان بگرییم؟؟؟؟؟؟نگاه می کنم نامت را و بغض گلویم را می فشارد.........دلم سنگین می شود ....می ترسم از تنهایی خویش....گم شده ام....بارها گم شده ام و بارها دیده ام چندان که گم میشوم دست می گیری دل سنگین شده ام را و من از غضب دیدگانت بر زمین می کشم جشمم را....نه تنها نیستم................می ترسم گم شوم و دیگر نیایی تا دستانت را تکیه کنی برای ذل سنگین شده ام و اشک هایم دیگر نچکد بر جاپاهایت...........و هنوز می بینم .....نه خدایم هنوز بر من عاشق است هنوز بر لباسم خود را جا می کند ...و هنوز تو هستی که دستانت را تکیه کنی برای لحظه های فلج شدنم که شل می زنم بر زمین..........................................................................هنوز دلتنگم و  آب میشوم روحم را فدای ترک های عطش لبانت..........................................................
..........................................تاسوعا که می شود گویی دلم می ریزد ...می لرزد مبادا  از این که دیگر دستانت را برایم تکیه نکنی...................اما می دانم هنوز هم وقتی فلج فلج شل میزنم نذاشتی بخورم زمین.................
................................................................................
......................................... 
دوشنبه 17 شهریور 1387 - 2:22:47 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم